دو کتاب مهم که برای شناختن امیرکبیر باید بخوانید
نرگس علیپور
نرگس علیپور
30 دی 1400 | 13 : 17
دو کتاب مهم که برای شناختن امیرکبیر باید بخوانید

همه ما داستان‌های زیادی درباره میرزا تقی خان ملقب به امیرکبیر شنیده‌ایم. شاید ماندگارترین داستان درباره او، مربوط به درس‌خواندنش در دوران کودکی‌اش باشد امیرکبیر در اواخر دی ماه سال  ۱۲۳۰ به شهادت رسید. بسیاری از مورخان، امیرکبیر را شخصیتی ایران‌دوست و اصلاح‌جو می‌دانند و او را با احترام یاد می‌کنند. در این یادداشت قصد داریم که پس از اشاره‌ای کوتاه به زندگی امیرکبیر در سالروز مرگ او، تعدادی از کتاب‌هایی را که درباره‌اش نوشته شده‌اند معرفی کنیم.


 


کودکی و نوجوانی امیرکبیر


میرزا تقی خان امیرکبیر در ۱۹ دی ماه سال ۱۱۸۵ در یکی از روستاهای منطقه فراهان در نزدیکی شهر اراک و واقع در استان مرکزی کنونی دیده به جهان گشود. پدر او کربلایی قربان از خدمتکاران میرزا عیسی بود. میرزا عیسی به تباری صاحب‌نفوذ تعلق داشت و اجدادش در دربارهای حکومت افشاریه و زندیه صاحب منصب بودند. میرزا عیسی در زمان فتحعلی‌شاه به عنوان معلم و مشاور عباس میرزا ( ولیعهد حکومت ایران) به او خدمت می‌کرد.


امیرکبیر که در آن زمان سن کمی داشت، همبازی فرزندان میرزا عیسی بود و با آن‌ها وقت می‌گذراند، او معمولا برای فرزندان میرزا غذایشان را می‌آورد و منتظر می‌ماند تا پس از صرف غذا، ظرف‌ها را جمع کند. عموما زمان صرف غذا با حضور معلمان خصوصی در خانه یکی می‌شد. میرزا عیسی برای فرزندانش معلمانی را می‌آورد تا بتوانند درس بخوانند. امیرکبیر نیز در همین زمان‌ها به سخنان معلمان گوش می‌داد.یک بار اتفاق جالبی به وقوع پیوست و میرزا عیسی تصمیم گرفت تا از فرزندانش درس بپرسد، ولی آن‌ها نتوانستند به سوال‌های پدرشان پاسخ درست بدهند، اما امیرکبیر پاسخ درست سوالات را گفت و سبب حیرت و شگفتی حاضران شد و میرزا به او گفت تا هر خواسته‌ای دارد مطرح کندو برایش بگوید که پاسخ این سوال‌ها را یاد گرفته است


محمدتقی جوان کل ماجرا را توضیح داد و از میرزا درخواست کرد تا اجازه دهد هنگام حضور معلم، او نیز در کلاس درس حضور داشته باشد، میرزا که خود انسانی اهل علم بود خیلی زود با این درخواست موافقت کرد.
محمد تقی جوان استعداد و نبوغ خود را نشان داد و خیلی زود به دستگاه دیوانی‌ راه یافت و توانست به سمت منشی‌گری میرزا عیسی برسد. فرزند میرزا نیز در دوران محمدعلی‌شاه صدراعظم ایران شد هر چند او را بنابر دلایل واهی و با توطئه‌چینی به قتل رساندند.


 


امیرکبیر پیش از صدارت


اولین ماموریت امیرکبیر در سن ۲۲ سالگی‌اش به وقوع پیوست، گریبایدوف سفیر و دیپلمات برجسته روس در تهران خشم مردم را برانگیخت زیرا تعدادی از زنانی‌را که اصالت گرجی و ارمنی داشتند و مسلمان شده‌ بودند، مطابق ماده ۱۳ عهدنامه ترکمان‌چای اسیر جنگی تلقی کرد و آن‌ها را به سفارت برد تا آن‌ها را به روسیه برگرداند‌‌. چنین اتفاقی خشم مردم تهران را برانگیخت و آن‌ها به حمله به سفارت روسیه، گریبایدوف را به قتل رساندند. کشتن سفیر روسیه می‌توانست تبعات هولناکی برای ایران داشته باشد، به همین خاطر فتحعلی‌شاه هیاتی عالی‌رتبه را به نمایندگی از ایران برای دلجویی به نزد تزار روسیه فرستاد. امیرکبیر نیز در این هیات عالی‌رتبه به عنوان منشی حضور داشت. این سفر دیپلماتیک دانسته‌های امیرکبیر را افزایش داد و جایگاهش را بالا برد.
دومین ماموریت مهم میرزا تقی‌خان در زمان محمدشاه اتفاق افتاد، دولت عثمانی در آن‌زمان به خرمشهر حمله کرد و ادعا نمود که این شهر به قلمروی عثمانی تعلق دارد. دولت‌های روسیه و بریتانیا به منظور جلوگیری از آغاز جنگ درخواست دادند تا کشورها با یک‌دیگر مذاکره کنند، هیات‌های چهارگانه‌ای از ایران، عثمانی، روسیه و بریتانیا در شهر ارزنه‌آلبوم ترکیه جمع شدند. نمایندگی هیات ایرانی با میرزا تقی خان بود. نتیجه سه سال مذاکره این هیات‌ها به حل بحران‌های مرزی انجامید، حاکمیت ایران بر خرمشهر تثبیت شد و ایران علاوه بر به دست آوردن حق کشتی‌رانی بر اروندرود ضمانت گرفت تا جان و مال اتباعش در سفر به شهرهای مذهبی نجف، کربلا و بغداد حفظ شود‌.
امیرکبیر با ناصرالدین میرزا ولیعهد محمدشاه رابطه بسیار خوبی داشت و معلم او بود. ولیعهد جوان او را مانند پدر خود می‌دانست و در همه کارها از وی مشورت می‌گرفت.


 


آغاز دوره‌ی صدارت امیرکبیر


با فوت محمدشاه، ناصرالدین شاه پسر او به سلطنت رسید. به طور سنتی ولیعهدهای پادشاهان قاجاری در مرکز ایالت مهم و تاثیرگذار آذربایجان- تبریز- اقامت داشتند. تبریز دومین شهر بزرگ ایران بود و بیشترین میزان درآمدهای مالیاتی کشور از ایالت آذربایجان تامین می‌شد. به همین خاطر، والی‌گری این ایالت می‌توانست تجربه خوبی برای حکومت‌داری شاه آینده باشد. خبر فوت محمدشاه از طریق فرستاده سفارت بریتانیا به تبریز رسید و پس از آن امیر نظام پیشنهاد داد تا ناصرالدین‌شاه با گردآوری سپاهی از تبریز به تهران برود. اما با توجه به خالی بودن خزانه تهیه این مبلغ کار ساده‌ای نبود‌.


بنابراین امیرنظام با قرض کردن مبالغی از تجار تبریز لشکری را آماده کرد تا با همراه آن‌ها به تهران برود. سپاه ناصرالدین شاه ۶ هفته بعد به شهر تهران رسید. در این مدت مهدعلیا مادر پادشاه اداره امور پایتخت را در دست داشت و مانع از بروز شورش در تهران شد. علاوه بر این سفرای کشورهای بریتانیا و روسیه نیز بر انتقال مسالمت‌آمیز قدرت تاکید داشتند. به محض ورود ناصرالدین شاه به تهران و انجام مراسم تاج‌گذاری او در حکمی میرزا محمد تقی خان فراهانی را به صدراعظمی و فرماندهی نیروهای لشکری ایران انتخاب کرد و به او لقب امیرکبیر داد.
امیرکبیر برخلاف دیگر صاحب‌منصبان قاجاری تبار اشرافی و خانواده قدرتمندی نداشت و همین موضوع حسادت‌هایی را نسبت به او ایجاد کرده بود.

دیدگاه شما